به قول مشیری...
با تو گفتم حذر از عشق ندانم ... نتوانم و تو گفتی : من از این شهر سفر خواهم کرد عاقبت هم رفتی ............. و چه آسان تو شکستی دل غمگین مرا تو سفر کردی از این شهر ولی .......... ای گل خوبم ......... جانم من هنوزم حذر از عشق ندانم .............. سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ! روزها طی شد و رفت ! تو که رفتی من دلخسته ی پاک با همه درد در این شهر غریب ...... باز تنها ماندم همه فکرم ... همه ذکرم ! آرزوهای دل دربدر و خسته ز هجرم ....وصل و دیدار تو بود! تا که باز از نفست ....... روح در من بدمد .... زنده باشم با تو ......... ولی افسوس نشد ! ماهها هم طی شد ؟! بارها قصه ی آن کوچه ی مهتاب مشیری خواندم ... باورم شد که جهان !!...
نویسنده :
مامان نینی
23:03