ازاین به بعد برای نی نی دخترم مینویسم
روز اول در اندیمشک
سفر
کوله بارم بر دوش,سفری باید رفت سفری بی همراه گم شدن تاته تنهایی محض... بازتنهایی من با من گفت: هرکجا لرزیدی.ازسفرترسیدی توبگو ازته دل من خدا رادارم... ...
نویسنده :
مامان نینی
12:34
خدایا به امید خودت
خدایا شکرت... منتظرمیمونم بازمممممممممممممممم
بدون عنوان
از دردهای مه آلود میگذرم ... معبدی پیداستـ ... میروم تا گریه بیاموزم... چندروزی نبودم... سرم گرمه آقامون بود... آشپزی و خونه داری و صدالبته تولید مثل!!!! این چندروزه حسابی شارژ بودیمو کبفمون کوک بود... ولی امروز کلا از صبح قاطی کردم... راستش خودمم نمیدونم چم بود... آخه بازم سردرگمی ها شروع شده... کیت تخمک گذاری هم که نگرفتم شامو خونه خواهر شوهر نازنینم بودیم اونجا یه کم گفتیم خندیدیم بهتر شدم... موقع برگشت توراه باشوهرگلم کلی حالمون خوب بود که موبایلش زنگ خورد... یکی از دوستای کارگاهش بود که تازه مهرماه عروسی کرده بودن... باخوشحالی به شوهرم گفت خبرخوش دارم... : بابا شدم!!!!! شوهرمو نمیشد کنترل کرد...
نویسنده :
مامان نینی
0:01
مادرشوهررررر
گلم...
دست من بوی گلی را میداد زود حبسم کردند اتهامم بستند اتهامم هوس چیدن گل من نگفتم به کسی دست من بوی تو داشت دستم عطر آگین بود و نفهمید کسی سر پنهان مرا با گلی بنشستم باغبانش بودم و نچیدم گل را و نچیدم گل را... ...
نویسنده :
مامان نینی
23:13