زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

سفر

کوله بارم بر دوش,سفری باید رفت سفری بی همراه گم شدن تاته تنهایی محض... بازتنهایی من با من گفت: هرکجا لرزیدی.ازسفرترسیدی توبگو ازته دل من خدا رادارم...     ...
1 بهمن 1391

بدون عنوان

از دردهای مه آلود میگذرم ... معبدی پیداستـ ... میروم تا گریه بیاموزم... چندروزی نبودم... سرم گرمه آقامون بود... آشپزی و خونه داری و صدالبته تولید مثل!!!! این چندروزه حسابی شارژ بودیمو کبفمون کوک بود...  ولی امروز کلا از صبح قاطی کردم...  راستش خودمم نمیدونم چم بود... آخه بازم سردرگمی ها شروع شده... کیت تخمک گذاری هم که نگرفتم شامو خونه خواهر شوهر نازنینم بودیم اونجا یه کم گفتیم خندیدیم بهتر شدم... موقع برگشت توراه باشوهرگلم کلی حالمون خوب بود که موبایلش زنگ خورد... یکی از دوستای کارگاهش بود که تازه مهرماه عروسی کرده بودن... باخوشحالی به شوهرم گفت خبرخوش دارم... : بابا شدم!!!!! شوهرمو نمیشد کنترل کرد...
30 دی 1391

گلم...

دست من بوی گلی را میداد زود حبسم کردند اتهامم بستند اتهامم هوس چیدن گل من نگفتم به کسی دست من بوی تو داشت دستم عطر آگین بود و نفهمید کسی سر پنهان مرا با گلی بنشستم باغبانش بودم و نچیدم گل را و نچیدم گل را...     ...
20 دی 1391