بدون عنوان
خداااااااااا
به منصف بودن خدا شكی نیست ولی وسعت غم دنیا كجا و تنگی دل انسان كجا... چگونه وسعتی بدین بی مثالی در دلی، به قدر مشت دستم جای گیرد؟؟؟ خسته ام از آنان كه خواسته هایشان را در غالب باید ها و ناخواسته هایشان را در كالبد نبایدها به من تحمیل می كنند... به كجا و كه پناه برم از محبت های آتشین، كه آمدند به تن سردم گرمی دهند حال آنكه ذره ذره ی وجودم را ذوب می كنند. كجاست كه فریاد زنم من به جرم زندگی در كنار شمایم...هم قفسان حال كه همه در قفس دنیا در كنار هم هستیم!!! چرا... آری چرا ای دوست برای قدری فضای بیشتر در قفس این چنین بی پروایی؟؟؟ تو نیز در قفسی و اسیر این دنیا... منصف باش... از باید ها خس...
نویسنده :
مامان نینی
13:00
تو دلمی؟
زندگییییییییییییی منتظرتمااااااااااا
حرف دل
پاییز که شد؛ به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛ رُفتگری که عاشق شده بود؛ و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ... بعضی چیزها گفتـــــــــن ندارد.. اما فهمیــــــــــدن كه دارد.. بعضی چیزها را... نگفتـــــه بفهـــــــــــم لطفــــــا !!! گاهی از فکر کردن به تو فرار می کنم ... مثل جلو زدن آهنگی که خیلی دوستش دارم ...! کسی رو که دوست داری این قدر نبر بالا که دست خودتم دیگه بهش نرسه ... چه سر به راه است … دلتنگی را میگویم ! از گوشه ی دلم جُم نمیخورد ... دیگر کمتر اشـــک می ریزم بُــــــــزرگ می شوم یا سنــ...
نویسنده :
مامان نینی
13:00
عسیس دل من
خدایا بازم شکستم
از خدا به تو
به نام مهربونی خدا از: خدا به : تو تاریخ : امروز موضوع : خودت رفرنس نامه : زندگی من خدا هستم امروز می خواهم به تمامی مشکلات تو رسیدگی کنم به کمک تو هم نیازی ندارم پس روز خوبی داشته باشی ..! من دوستت دارم و بخاطر داشته باش وقتی شرایط بنحوی هستند که تو نمی تونی از پس مشکلاتت بربیای اصلا سعی نکن که خودت پی راه حل باشی بلکه اونها را بعهده خداوند بگذار ...! زمانش که برسد خودم رسیدگی می کنم ، تمامی مشکلات حل می شوند اما در زمانی که من تعیین می کنم نه زمانی که تو می خواهی .. ...
نویسنده :
مامان نینی
12:59
عید 92
آره جوجو عیدههههههههههههه عیدت مبارک زندگیم... عزیزم فردا شب پرواز داریم... دارم میرم پیش مامان جونیممممممممممممممم قربونش برم.... راستی نینم جون کاش توهم منو اندازه ای که مامانی رو دوس دارم دوس بداریییییی نینی امروز صب رفتیم بانک... اومدنی رفتم داروخونه تا بی بی چک بخرم... تاخواستم برم داخل حس کردم پری اومدددددددد همونجوری دست از پا درازتر برگشتم... بازم کلی گریه کردمو رسیدم خونه.... بیچاره بابایی هم که دیگه از دست مامانی و پری خسته شده... اومد نیومد اومد نیومد ولی مانی بازم خبری نبود... فقط یه لک کو...
نویسنده :
مامان نینی
12:59