حرف دل
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...
بعضی چیزها گفتـــــــــن ندارد..
اما فهمیــــــــــدن كه دارد..
بعضی چیزها را...
نگفتـــــه بفهـــــــــــم لطفــــــا !!!
گاهی از فکر کردن به تو فرار می کنم ...
مثل جلو زدن آهنگی که خیلی دوستش دارم ...!
کسی رو که دوست داری این قدر نبر بالا که دست خودتم دیگه بهش نرسه ...
چه سر به راه است …
دلتنگی را میگویم !
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد ...
دیگر کمتر اشـــک می ریزم
بُــــــــزرگ می شوم
یا سنـــــــگ …. !!!
خدا میداند…
بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر ...
ابر ابر گریه دارم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی