...
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر برده ی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ... اگر روزمرّگی را تغییر ندهی اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزها...
نویسنده :
مامان نینی
18:08
التــــــــــــــــماس دعــــــــا
یکـــــــ دانه ز نسبیح نمـــــــاز سحرتــــــــــــ را یکبار بنامــــــــــ مـــــــن محتاج بینـــــداز... سحر سجاده اتــــــ را چون گشودیـــــ و با معبــــــــود خود خلوتـــــ نمودی و خواندی خالقتــــــــ را عاشقــــــــــــانه و اشکیــــــــ هدیــــه کردی دانه دانه, تورا جان عــــــــــــــــــــــلی مارا دعــــــــــــــا کن......... التماس دعــــــاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
نویسنده :
مامان نینی
18:07
غیر تو
خدایا در ماه رحـمتـت شـایـد شـکم از غـذا خـالی بـاشـد! امـا هنـوز دل پـر است از غـیــر تـو! نـکنـد نسخـۀ رمـضـانـت هم جـواب نـدهـد مـرا؟! دلـم لیـاقت بی تعـلـق بـودن را می خـواهـد خدایا از هر چه تعلقات غیر توست رهایم کن ! ...
نویسنده :
مامان نینی
17:55
عید فطـــــــــــــر مبارک
عیـــــــــــــــد رمضــــــــــــــان آمــد و مــاه رمضــــــــــــــان رفــت صـــد شــــــکر که ایـــن آمــد و صــــــــد حیــــــــف کــــه آن رفــــت ...
نویسنده :
مامان نینی
17:46
تولدم مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاعلی یاورم باش
امشب شب یتیمی شیعه ست... امشب علی آخرین نفسهای دور از فاطمه را میکشد! بسیار کلنجار رفت اول با مرغابی ها و بعدش با میخ در... هرکدام میپرسیدند: چرا؟؟؟ آرام در گوشی میگفت: دل تنگ فاطمه ام... دوست دارم امشب من باشم و تو و تا صبح از آسمان .........................................خدا ببارد..... ..................................................حتی مطلع الفجر .............................................................این است عاشقانه هایم در این ایام هم دوباره بی نام او نمیشود این بارهم هرچه علی میگویم باز هم میشود حس...
نویسنده :
مامان نینی
17:15
خدایا نزار بزرگ شم!
الو... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟ پس چرا کسی جواب نمیده ؟ یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته شد! مثل صدای یه فرشته ... - بله با کی کار داری کوچولو ؟ خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده - بگو من میشنوم کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ... - هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟ - فرشته ساکت بود. ...
نویسنده :
مامان نینی
18:06