زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

روز مادر

1394/1/20 22:46
نویسنده : مامان نینی
788 بازدید
اشتراک گذاری

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچکس را بیشتر از او دوست نداشته باشم

مادر مرا بوسید گفت: نمیتوانی عزیزم! گفتم میتوانم , من تورا بیشتر از پدرم، برادرم و خواهرم دوست دارم!

مادرم گفت: یکی می آید که نمیتوانی مرا بیشتراز او دوست داشته باشی...

نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوپب که فکرمیکردم مادرم را بیشتر از او دوست داشتم ...معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم... بزرگتر که شدم عاشق شدم، خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیم عمل کنم...ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری؟! باز چیزی ته دلم گفت مادرم...

سالها گذشت و یکی آمد... یکی که تمام جان من بود...

همانروز مادرم خندید گفت: دیدی نتوانستی..؟!!!!!

و من هرچقد رفکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر میخواستم... او آمد و سلطان قلب من شد...

من نمیخواستم و نمیتوانستم که به قول دوران کودکیم عمل کنم ...

آخر من خودم مادر شدم...

روز مــــــــــــــــــــــــــــــادر مبارک...

پسندها (3)

نظرات (4)

مرجان مامان متین
21 فروردین 94 2:18
سلام مامان جدیده'خوبی؟آنیا جوجو خوبه؟ روزت مبارک عکسای آنیاکو پس؟ بالاخره توهم مادر شدی؟ یادته باهم اتاق مادرای ... بودیم؟؟؟ روزهای انتظار و نومیدی؟؟ خدایا شکرت
ارش
19 اردیبهشت 94 11:06
وقتی میبینم شما خانما اینقدر از تولد بچتون خوشحال میشین به حال شوهراتون حسودیم میشه ... اخه همسر بنده اولین بچه رو هم باهزار منت کشی اورد الان هم که دخترمون بزرگ شده میگم این یه خواهر یا بادر میخواد . همش میگه افکارت قدیمیه بچه مشکلات داره . مگه تو درد میکشی و... خلاصه اصلا از بچه دار شدن بدش میاد وقتی میگم همه خانما این درد و میکشن و خوشحال هم هستن میگه احمقن بدش میاد اینم بگم از بچه های کوچک خوشش میاد ط میگه حوصله همون 9 ماهو ندارم . . . از نظر مالی خداروشکر خوبیم از نظر داشتن مشکل بینمون حتی یه دعوای کوچک هم اتفاق نیفتاده و همدیگر و در حد پرستیدن دوست داریم فقط همین یه مورد و موندم چرا اینجوره حقیقتا جای دیگه روم نمیشه بپرسم حالا شما خانمید اگه راهی بلدید لطف کنید بگید سلام ممنون از لطفتون راستش نمیدونم چی بگم ... خب من خیلی برای این روزهام عذاب کشیدم و خداروشکر الان با وجود همه مشکلات بچه داری بسیار راضیم و خداروهزار مرتبه بخاطر این فرشته کوچولو شکر میکنم شاید همسرشما برای بچه دار شدن سختی نکشیده راستش من الان که دخترم 8ماهشه وقتی تصور میکنم که 1بار دیگه باردار بشم و این عذابهای روحی و جسمی رو تحمل کنم موهای تنم سیخ میشه ولی مطمئنم اگه روزی باردار بشم با تمام وجود خوشحال میشمممممممممممممممم امیدوارم به مرور زمان همسر شماهم راضی بشه و یه نینی ناز براتون بیاره
مرجان مامان متین
19 تیر 94 23:48
نسیم جون کجایی؟چرا وبتو آپ نمیکنی؟عکسای آنیا کو؟ سلام دوستم ببخشید یه مدته درگیرم با مشکلات بچه داری تو اولین فرصت عکس از عشقم میزارم حتما
فرنیا
17 آذر 94 9:42
سلام عزیزم خوبی؟ خانم کوچولوی نازنینت چطوره؟ خیلی کم پیدا شدی عزیزم، معلومه دختر گلت حسابی سرت رو شلوغ کرده فرصت کردی عکس های عروسک کوچولو رو بذار امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشید التماس دعا دارم گلم