پدرم علی یارت...
پدرم!
گرچه خانه ما از آینه نبود؛
اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه ات، کودکی هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم...
میخواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاط مان، پنهانی، غصه هایی راخوردی که مال تو نبودند
ببخش اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگرهمیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛
اما امروز بیدارتر از همیشه، آمده ام تا بجای آویختن به شانه ی تو ، تو بوسه بربلندای پیشانیت بزنم. سایه ات کم مباد پدرم!
این، تصلدف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم معنی، کنارهم چیده شده اند...
یعنی دائره المعارف عشق...
پـــــــــــــــدر!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی