زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...زندگی زیر یه سقف من و همه امیدم...، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

خواب بابایی تعبیر شد

مبادا زرد باغ دخترمن ویا کم سو چراغ دختر من برو ای غم، برو بیرون از این شهر میا هرگز سراغ دخترمن ************ روی تخت سونوگرافی که دراز کشیدم ... روبروم یه تابلویی بود یا علی بن موسی الرضا ناخودآگاه تکرار میکردم...یا علی بن موسی ارضا قلبم داشت از سینم میزد بیرون وقتی خانوم دکتر دستگاهو گذاشت زیرنافم چشمم به مونیتور روبروم بود... خدای من... چه آفتاب بالانسایی میزد عشقم... 16 هفته تمام با ضربان قلب منظم  هماتومی هم در کار نبودشکرخدا جذب شده بود فقط یه مقدار جفت پایین بود که گفت استراحت نسبی داشته باش پرسیدم خانوم دکتر جنسیتش چیه؟  گفت ظاهرا دختره ولی فع...
6 شهريور 1393

اولین تولدم با فرشته کوچولومون

امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه پس از اعماق وجودت نفس بکش امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه پس آرزو کن امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه پس صدایش کن او منتظر توست او منتظر آرزوهایت خنده هایت گریه هایت ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است امروزت را دریاب امروز جاودانه است و امروز زیباترین روز دنیاست ! چون امروز روزی است که آینده ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی ... خدایاشکرررررت که آرزوی پارسال و سالای قبلمو برآورده کردی شکرررررررررررررت دیروز رفتم برای ان تی و غربالگری  خدارو100هزاربار شکررررررررر ک...
15 مرداد 1393

مثل همیشه کمکم کن

شب قدر است و من قدری ندارم چه سازم توشه قبری ندارم  شب عفو است و محتاج دعایم ز عمق دل دعایی کن برایم   ************** 23 تیر داشتم سریال مدینه رو میدیدم که یهو حس کردم پریود شدم بدو رفتم دسشویی واااااااااای از یادآوریش هم اعصابم خرد میشه و تنم میلرزه سریع رفتم بیمارستان اقبال معاینه شدم گفتن دهانه رحم بستست فرستادنم بیمارستان آرش اونجا هم معاینه شدم  آب پاکی رو ریختن رو دستم گفتن احتمال سقط بالاست... همش التماس خدارو میکردم نه بخاطر خودم ...  میگفتم بدل شوهرم رحم کن که چقدر با وجود این بچه شاد شده... غرق خون بودم ولی ناامید نبودم... فرستادنم سون...
25 تير 1393

مغز فندق من

خدایا واسه تپش قلب زندگیم شکرررررت  دیروز با کلی ترس و استرس رفتم سونوگرافی داپلر... برای کنترل رشد جنین هواسم به مونیتور روبروم بود داشتم تماشات میکردم که یهو... تالاب تولوب صدای قلب کوشولوی زندگیم پیچید تو اتاق ... خدای من باورم نمیشدددددددددددد... قدرت و عظمتتو شکرررررررررر گریم گرفت... دکتره که ذوقمو دید یه بار دیگه پخشش کرد...  آخیییییییییییییی جای بابایی خالی... خداروشکر همه چی روبراه بود برای 21 مرداد آخر هفته 13 وقت برای سونو ان تی و غربالگری دادن... اینم اولین عکس از تمشک خوشمزه ما...   خدایا بخودت میسپارمش... مواظب تودلیم باش......
18 تير 1393

الهی من قربون قلب کوشولوت بشم

فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ   خدایا شکرت بخاطر فرشته ای که بهم بخشیدی تا آخر عمرم شکرگزارت میمونم روزها و لحظه های شیرینیه...  مثل رویاست... باورم نمیشه بالاخره یکی از بزرگترین آرزوهام برآورده شده... و دارم روزهای مادرانگیمو با ذره ذره وجودم زندگی میکنم... یه موجود کوچولو حالا شده همه دنیای من و بابایی  با خون و جون من بزرگ میشه... و خونه کوچیک و دونفره مارو رنگ شادی و تازگی میبخشه... دیروز با ترس و دلهره رفتیم سونوگرافی ... بالاخره روزیکه مدتها منتظرش بودم رسید... خدایااااااااااااا شکرررت یه دونه جوجه به دل مامانش چسبیده...
3 تير 1393

پدرم علی یارت...

    پدرم! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه ات، کودکی هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم... میخواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاط مان، پنهانی، غصه هایی راخوردی که مال تو نبودند ببخش اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگرهمیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛  اما امروز بیدارتر از همیشه، آمده ام تا بجای آویختن به شانه ی تو ، تو بوسه بربلندای پیشانیت بزنم. سایه ات کم مباد پدرم! این، تصلدف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم معنی، کنارهم چیده شده اند... یعنی دائره المعارف عشق... پــ...
23 ارديبهشت 1393